پادکست | سفرنامه صوتی «شاید اربعین» (روز دهم - قسمت دوم)

روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی.
کد خبر: ۱۲۳۴۴۶۵
پادکست | سفرنامه صوتی «شاید اربعین» (روز دهم -  قسمت دوم)

سر صبحی به لطف رامین رفتیم نقطه صفره صفر مرزی! داشتم عکس می‌انداختم که ناگهان پیرزنی از خط مرزی رد شد و فریاد زد:
نعره حایدری
عجیب صحنه‌ای بود. بغضم گرفت. گویی وارد بهشت شده. رامین گفت «اینها به میرجاوه می‌گویند باب جنت! وقتی پایشان رد می‌شود از خط مرزی، سجده می‌روند و نعره حیدری می‌کشند‌»
وقتی برگشتیم جوادآقا با ذوق آمد و پیرمردی را نشانم داد! گفت از نزدیکی مرز چین آمده‌. باخانواده‌ و مصافتی۴هزار کیلومتری آن هم با اتوبوس و تازه تا میرجاوه!
حرفی شدیم. از منطقه کوهستانی گلگت بلتستان، در ۴ساعتی چین آمدند. علی ۲۰سال طلبه قم بوده‌. با برادرزاده‌اش سجادحسین آمده که هنوز در قم است ولی او برگشته به گلگت برای تبلیغ.
پرسیدم چرا ۵۰میلیون شیعه پاکستانی بعد از ترور شهید عارف‌حسینی یک رهبر واحد ندارند؟
گفت مگر خمینی دومی داشت؟! چند قرن گذشت تا یک خمینی آمد. ما هم دیگر مثل شهید حسینی نداریم.
سجادحسین می‌گوید ساجد نقوی خوب بود. داشت کم‌کم شناخته می‌شد اما زن دوم گرفت و خراب کرد!
گفتم مگر عیبی دارد؟
گفت «نه! منتها نه خانمی که مدل تبلیغات پفک‌نمکی باشد! کار سرویس‌های امنیتی پاکستان بود! دخترک را فرستادند برایش»
رضا می‌خندد و می‌گوید همان پرستوی خودمان را می‌گوید! به افسوس همه خندیدیم!
چند سال پیش ضیاالدین رهبر شیعیان گلگت ترور می‌شود. به نظر علی او می‌توانست رهبر شیعیان پاکستان شود حیف که ترورش کردند.
سجادحسین می‌گوید «در پاکستان هر روز یک فرقه درست می‌شود. الان شیعه سه امامی مد شده! یک گروه جدید دیگری هم پیدا شده که روز عاشورا، گوسفند سر می‌برند و خونش را تبرکا می‌خورند! شیعه‌گری در پاکستان با خرافه و صوفیگری عجین است اما الان خیلی بهتر شده. طلبه‌های پاکستانی که از قم برگشتند اوضاع را بهتر کردند.
شما یه سری بزنید به گلگت و انچولی، انقدر عکس بهشتی و چمران و حججی می‌بینید که فکر می‌کنید اینجا ایران است. اما حکومت دست وهابیون است. بچه‌های تیپ زینبیون وقتی از جنگ سوریه برمی‌گردند دستگیر می‌شوند. ایضا طلبه‌های بازگشته از قم. یکی از دوستانم ۶ماه ناپدید بود؛ به جرم حمایت از جمهوری اسلامی.
اما از زمانی که عمران‌خان نخست‌وزیر شده شیعه‌کشی خیلی کم شده. عمران‌خان زنش مذهبی است خودش هم به شیعه‌ها کاری ندارد».

چقدر شیعه بودن در پاکستان سخت است؛ سایه ترس، ترور و زندان را هر روز باید حس کنی. چرا؟
چون شیعه هستی.

حالا میفهمم چرا پیرزن وقتی پایش از مرز گذشت نعره حیدری کشید.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها